انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 آمریکا

سیاست و انتخابات در ایالت‌های متحد آمریکا

انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 آمریکا

سیاست و انتخابات در ایالت‌های متحد آمریکا

گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۱۸
 

جنگ داخلی تمام شد اما کار سوارد تمام نشد. در ۱۸۶۷ در آخرین اقدام خود خرید آلاسکا از روسیه را مدیریت کرد. قیمت ۲ر۷ میلیون دلاری پیشنهادی قیمتی بسیار زیاد محسوب می شد و وقتی معامله انجام شد همه از آن به عنوان “معامله ابلهانه سوارد” نام بردند. امروز همه می دانیم که آن معامله یکی از بزرگترین معاملات در تاریخ امریکا بوده است ( این معامله نوعی بُز خری بوده است آنهم با نرخ ۲ سنت در هر هکتار.) من بعد از فارغ التحصیلی چند ماه خاطره انگیزی را در آلاسکا گذراندم، ماهی پاک کردن و شستن ظرف ها. حالا که اسم من برای شغلی دولتی بر سر زبانها افتاده بود به این فکر افتاده بودم که نکند روح سوارد در حال تعقیب من است. باید از خودم می پرسیدم اگر رئیس جمهور منتخب از من بخواهد به دولت بپیوندم آیا درست است سنا را رها کنم و همه برنامه هایی را که برای کشور دارم کنار بگذارم و در عوض شغل کوتاه مدتی را در دولت بپذیرم.

شب بعد از آن که رئیس جمهور منتخب به بیل زنگ زد، هنگامی که وارد مراسم جایزه انتخاب زن سال در شهر نیویورک می شدم خبرنگاری از من پرسید آیا حاضرم مسئولیتی در دولت باراک اوباما بپذیرم. در آن زمان احساسی داشتم که همان را بیان کردم و آن این بود که:

“من از اینکه سناتور نیویورک هستم خوشحالم.”

راست می گفتم. اما آنقدر واقع بین هم بودم که بدانم در سیاست همه چیز اتفاق می افتد.

صبح روز پنجشنبه ۱۳ نوامبر همراه با هما به سمت شیکاگو پرواز کردم تا با باراک اوباما رئیس جمهور منتخب دیدار کنم. در شیکاگو به اتاقی راهنمایی شدیم که چوبکاری شده و چند صندلی و یک میز تاشو هم در وسط آن قرار داده شده بود. قرار بود من و باراک پشت همان میز به صحبت بپردازیم.چهره اش آرام تر و راحت تر از آن بود که در ماههای گذشته داشت. از بعد از رکود بزرگ، جدی ترین بحران اقتصادی گریبان امریکا را گرفته بود. اما باراک مطمئن به نظر می رسید. همان طور که شیوه اش بود بعد از چند جمله پراکنده و کوتاه، مستقیم رفت سر اصل مطلب. از من پرسید آیا حاضرم مسئولیت وزارت امور خارجه را بپذیرم. گفت مدتهاست این پست را برای من در نظر گرفته است و فکر می کند من بهترین فرد برای برعهده گرفتن این مسئولیت هستم. به زبان او من “بهترین فرد” بودم که در آن زمان با چالش هایی که امریکا در داخل و خارج با آن روبرو بود می توانستم این شغل را بپذیرم.

با وجود همه شایعات و زمزمه ها موضوع هنوز برای من حل نشده بود. من و باراک تا همین چند روز پیش شاخ به شاخ در حال انجام یکی از دشوارترین مبارزات انتخاباتی تاریخ بودیم. حالا از من می خواست وارد دولتش بشوم و مهمترین شغل در دولتش را بپذیرم. وزیر امور خارجه بعد از رئیس جمهور دارای چهارمین مقام ملی است. این درست مانند بازگشتن به آخرین فصل سریال تلویزیونی “جناح غربی” بود. در آن فصل هم داستان همین است. رئیس جمهور منتخب پست وزارت امور خارجه را به رقیب شکست خورده اش پیشنهاد می کند. در نمونه تلویزیونی که از این اثر ساخته شده است رقیب در ابتدا این پیشنهاد را رد می کند اما رئیس جمهور منتخب حاضر نمی شود جواب منفی او را بپذیرد.

در واقعیت باراک اوباما بحث مبسوطی انجام داد مبنی بر اینکه وی مایل است همه وقت و توان خود را صرف موضوعات اقتصادی کند و مایل است فرد متشخصی پیدا کند که بتواند به نمایندگی از طرف او در صحنه سیاست خارجی و در خارج از کشور فعال باشد. من ابتدا با دقت به سخنان او گوش فرا دادم و در پایان از قبول پیشنهادش خودداری کردم. شک نیست که از این پیشنهاد احساس افتخار می کردم. عمیقا نگران سیاست خارجی بودم و اعتقاد داشتم که چهره مخدوش و آسیب دیده امریکا در خارج از کشور باید اصلاح و ترمیم شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۲۳:۱۳
احسان حاجیان خیادانی
گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۱۷
 

او همان کسی است که [درپائیز سال ۱۸۶۳] به رئیس جمهور لینکلن کمک کرد تا اعلامیه شکر گذاری اش۵۲ را بنویسد و یکی از روزهای تعطیل در امریکا را اعلام کند. یکی از معاصران را مردی خوانده است که در عین جدیت و پشتکاری که داشته، مردی موشکاف، نکته سنج در شنیدن لطیفه، قدردان چیزهای خوب و طرفدار غذای خوب بوده است. اینها همان چیزهایی بود که به من هم مربوط می‌شد.

۵۲ روز شکر گذاری تا پائیز سال ۱۸۶۳ در ایالات متحده امریکا روز تعطیل ملی نبود. آبراهام لینکلن در بیانیه ای که در این سال انتشار داد اعلام کرد که آخرین پنجشنبه ماه نوامبر هر سال در امریکا به عنوان روز ملی شکر گذاری تعیین خواهد شد.

سوارد سناتور قابل احترامی از نیویورک بوده است. بعد تصمیم گرفت قبل از آنکه با سیاستمداری با استعداد از ایالت ایلینویز سرشاخ شود موفق به کسب نامزدی برای انتخابات شود. این مقایسه در مورد من صدق نمی کند. امیدوارم بعدها کسی مرا آن گونه که سوارد در تاریخ هنری‌آدامز۵۳ توصیف شده است یک “طوطی خردمند” نخواند. از سوی دیگر می دانستم چه کسی بیشترین مانع تراشی را بر سر رسیدن سوارد به مقام ریاست جمهوری کرد. روزنامه نگاری به نام هورایس گریلی۵۴ که اتفاقا مجسمه اش در چاپاکوا نصب شده است. سوارد به دلایل دیگری غیر از دلایل تاریخی هم در من اثر کرده است. من به خانه او در اوبرن۵۵ واقع در نیویورک هم رفته ام. خانه او تنها یک ایستگاه با قطار زیرزمینی فاصله داشت که بردگان جنوب از مسیر آن فرار می کردند.

خانه اش پر از یادگاری هایی بود که از دوران زندگی خارق العاده او و سفر چهارده ماهه اش به دور دنیا که پس از اتمام کار وزارتش انجام گرفت برجای مانده است. در نمایشگاه دیپلماتیک تقریبا از طرف هر رهبری در جهان هدیه ای که برای او فرستاده شده است نگاهداری می شود. اغلب این رهبران پادشاهانی بودند که به این خادم متواضع دموکراسی ادای احترام کرده بودند.

سوارد به خاطر توجهی که به دنیای اطرافش داشت، به شدت به رای دهندگان حوزه انتخابیه اش وفادار بود و رای دهندگان هم نسبت به او تعهد متقابل داشتند. او [زمانی که جنگ های شمال و جنوب در امریکا رواج داشت] علنا در مورد امریکا به عنوان کشوری یکپارچه که باید دربرگیرنده همه مردم این کشور باشد سخن می گفت و حرفهای خود را با عمل همراه می کرد. هریت تابمن۵۶ مجری قهرمان راه آهن زیر زمینی در خانه ای در موطن سوارد زندگی می کرد. زمین خانه اش را شخصا از سوارد خریده بود. دوستی او با لینکلن بسیار نزدیک بود.

سوارد وقتی نتوانست نامزد ورود به انتخابات ریاست جمهوری شود با تمامی جدیت پشت سر لینکلن ایستاد و از ریاست جمهوری او حمایت کرد. با قطار سرتاسر کشور را پیمود و در حمایت از لینکلن سخنرانی ها کرد. خیلی زود به یکی از مشاوران نزدیک لینکلن تبدیل شد و در کنار لینکلن بود. اولین پاراگراف از اولین سخنرانی افتتاحیه لینکلن را او نوشت. این همان سخنرانی است که لینکلن آنرا به درخواستی برای “فرشتگان بهتر طبیعت ما” تبدیل کرد.

تا پایان هم با لینکلن ماند. وقتی به لینکلن حمله کردند حمله سازمان یافته شدیدی هم علیه سوارد انجام دادند. اما سوارد زنده ماند. لینکلن و سوارد مسافت هایی طولانی را با هم سفر کردند. دوستی آنها و تلاش سنگین آنها بود که امریکا را نجات داد.

پی نویس:

۵۳-Henry Adams

54-Horace Greeley

55-Auburn

56-Harriet Tubman

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۲۳:۱۲
احسان حاجیان خیادانی
گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۱۶
 

وقتی به خانه برگشتیم [و به باراک اوباما تلفن زدیم] معلوم شد پیش‌بینی بیل در مورد علت تلفن زدن باراک دقیق بوده است. رئیس جمهور منتخب همه افرادی را که فکر می کرد می توانند جزو مغزهای متفکر تیم اقتصادی او باشند فراخوانده بود تا به کمک آنها بحران مالی کشور را حل و فصل کند.

باراک از بیل خواست هر چه زودتر به اتفاق من به دیدنش برویم. من هم فکر کردم [علت احضار من برای این است که] می خواهد در مورد اقدامات تقنینیه در سنا نظر من را جویا شود.

اما من کنجکاو شده بودم. به چند نفر از اعضای دفترم در سنا زنگ زدم تا نظر آنها را هم جویا شوم.

نظر فیلیپ راینز۴۶ سخنگوی خودم را هم خواستم. فیلیپ پر احساس، وفادار و زیرک بود. همیشه قبل از آنکه کسی از سیاست پیشگان و دولتمردان در واشینگتن دست به کاری بزند فیلیپ از آن باخبر است. من همیشه به نظر او اعتماد کرده ام. این بار یکی از همان دفعات بود که با او صحبت می کردم تا نظرش را بشنوم.

فیلیپ دو روز پیش به من گفته بود شایعاتی بر سر زبانهاست مبنی بر اینکه من برای پستی از وزارت امور خارجه گرفته تا ریاست سازمان پست ایالات متحده امریکا در نظر گرفته شده ام. اما خود او با اطمینان پیش بینی می کرد که پست وزارت امور خارجه امریکا از آن من خواهد بود. با شنیدن این سخن فیلیپ در پاسخ گفتم:

«این پیش بینی به هزار و یک دلیل غلط است.»

فکر میکردم فیلیپ دچار توهم شده است. راستش را بگویم اصلا علاقه ای به کار در کابینه نداشتم. میل داشتم به سنا برگردم و به نمایندگی از نیویورک مشغول به کار شوم.

از آن ۱۱ سپتامبر کذایی تا بحران مالی سال ۲۰۰۸، نیویورکی ها روزهای سختی را گذرانده بودند. حالا به یک طرفدار قوی و متعهد در واشینگتن نیاز داشتند. دوست داشتم ارباب خودم باشم و کارهای مورد علاقه خودم را انجام دهم. پیوستن به دولت در حقیقت از دست دادن بخشی از این خودمختاری بود.

روز یکشنبه وقتی به فیلیپ زنگ زدم خبر داد که رسانه ها هم شروع به پیش بینی و حدس و گمان کرده اند. برنامه «این هفته۴۷ » شبکه اِ. بی. سی.۴۸ به این شایعات پرداخته بود که باراک اوباما رئیس جمهور منتخب، مرا برای پست وزارت امور خارجه در نظر گرفته است. این برنامه اعلام کرده بود که باراک اوباما تصمیم گرفته است گروهی از رقبا را در کابینه گرد هم بیاورد. این برنامه اشاره ای داشت به کتاب تاریخی که در سال ۲۰۰۵ به قلم دوریس کرنسگودوین۴۹ منتشر شده بود و در آن از آبراهام لینکلن ۵۰ یاد کرده بود که در سال ۱۸۶۰ سناتور نیویورک ویلیام هنری سوارد۵۱ را برای مسئولیت وزارت امور خارجه خود برگزیده بود.

لینکلن قبل از این انتخاب، سوارد را که از حزب جمهوریخواه در مبارزات انتخاباتی شرکت کرده بود شکست داده بود.

در طول زمان نسبت به سوارد علاقمند شدم بخصوص این که شباهت‌های او به من برایم جذاب بود. او یکی از مردان روشن و نیرومند زمان خود، یک اصلاح طلب اصولگرا، یک منتقد پر قدرت برده داری، فرماندار و سناتور نیویورک و دست آخر وزیر امور خارجه امریکا بود.

پی نویس:

۴۶-Philippe Reines

47-This Week

48-ABC

49-Doris Kearns Goodwin

50-Abraham Lincoln

51-William Henry Seward

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۲۳:۱۱
احسان حاجیان خیادانی
گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۱۵
 

من به این دلیل که زن بودم، برای اینکه آرای زنان دیگر را جلب کنم که به پالین حمله نمی کردم. به نظرم این واکنش از نظر سیاسی معنایی نداشت و اصولا کار درستی هم نبود. پاسخ من منفی بود و اینکه زمان زیادی برای انتقاد در اختیار خواهد بود. چند ساعت بعد ستاد مبارزاتی اوباما تغییرموضع داد و به پالین تبریک گفت.

در هفته های بعد از آن من و بیل تقریبا در یکصد مراسم و مناسبت برای جمع آوری کمک مالی شرکت کردیم. در این مراسم با هواداران و کسانی که هنوز تصمیم خود را نگرفته بودند صحبت کردیم و نظر آنها را برای حمایت از باراک اوباما و جو بایدن جلب کردیم. صبح روز ۴ نوامبر روز انتخابات بود. به یکی از مدرسه های ابتدایی محله نزدیک خانه مان در چاپاکوا ۴۳ در نیویورک رفتیم تا رای خودمان را به صندوق بیندازیم. برای رسیدن به این نقطه و این لحظه راهی طولانی و باور نکردنی را پیموده بودیم. شب که شد بیل جلو تلویزیون نشست و چشم از صفحه تلویزیون برنداشت.

بیل اصولا عادت دارد در شب های انتخابات همین کار را بکند تا اطلاعات دریافتی را تحلیل کند. من سرم را به کارهای دیگر گرم کردم تا نتیجه اعلام شود. کار دیگری از من بر نمی آمد. بالاخره نتایج اعلام شد و پیروزی قاطع بود. دیگر قرار نبود منتظر بازیهایی باشیم که در سال ۲۰۰۴ یا در آن اتفاق تاریخی سال ۲۰۰۰ رخ داد. هما به رجی‏لاو زنگ زد و من خیلی سریع پیروزی را به “رئیس جمهور منتخب” تبریک گفتم. در پیام تبریک با همین عبارت شروع و او را به همین عنوان خطاب کردم. بالاخره باراک آنروز رئیس جمهور منتخب بود و وقتی مراسم تحلیف برگزار می شد آن وقت رسما رئیس جمهور بود. احساس غرور، هیجان و راستش را بخواهید احساس خیال راحت می کردم. منتظر بودم هرچه زودتر به سر زندگی و کاری که دوست داشتم برگردم.

بعد از ظهر یک روز یکشنبه، پنج روز بعد از انتخابات، زمان مناسبی برای رفع خستگی فرا رسیده بود. هوا پاییزی بود و من و بیل تصمیم گرفتیم به کرانه رودخانه میانوس۴۴ که یکی از جاهای دیدنی نزدیک خانه‏مان در وستچستر کانتی۴۵ بود برویم. هروقت گرفتار دغدغه و فشار روحی و فکری می شویم با هم به راهپیمایی طولانی مبادرت می کنیم. آن راهپیمایی خیلی کارساز بود. انتخابات تمام شده بود و من می توانستم به سر کار خودم در سنا بازگردم. من عاشق نمایندگی مردم نیویورک در سنا بودم. مبارزات انتخاباتی فهرست بلند بالایی از کارهایی که باید انجام می دادم روی دستم گذاشته بود. فکرهای زیادی داشتم که تصور می کردم با نوع رابطه ای که با رئیس جمهور جدید داشتم جامه عمل پوشاندن به این فکرها ممکن تر بود.

نمی دانستم رابطه من با رئیس جمهور جدید چقدر نزدیک تر از آنچه بود خواهد شد. همانطور که با بیل راه می رفتیم موبایل بیل زنگ زد. از آنطرف صدای رئیس جمهور منتخب شنیده شد. باراک از بیل خواست که با او و من دیدار و صحبتی داشته باشد. بیل پاسخ داد که الان در میانه راه رفتن در آغوش طبیعت هستیم و هر وقت به خانه بازگشتیم با او تماس می گیریم. باراک برای چه زنگ زده بود؟ شاید می خواست نظر ما را در مورد افرادی که قرار بود در تیمش بگنجاند جویا شود. شاید هم می خواست استراتژی برنامه های چالشی خود را مانند احیای اقتصادی یا برنامه های بهداشتی و درمانی با نظر ما تهیه کند. شاید هم می خواست از ما کمک بگیرد تا به فعالیت های تقنینیه مورد نظرش در بهار آینده سرعت ببخشیم.

بیل به یاد داشت که خودش در زمان انتقال قدرت چه درد سرهایی داشت و به همین علت حدس زد باراک می خواهد از ما کمک بگیرد تا افرادی را برای پست های دولتی و مشاغل کاخ سفید پیشنهاد کنیم.

پی نویس:

۴۳-Chappaqua

44-Mianus

45-Westchester County

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۲۳:۱۱
احسان حاجیان خیادانی
گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۱۴
 

فکر می کردم سخنرانی من در کنوانسیون تنها کاری است که باید انجام دهم. اما هنوز گروهی از طرفداران من بودند که سرسختانه از من حمایت می‌کردند و می خواستند از راههای قانونی دیگر دوباره مرا مطرح کنند [و نمایشی از حمایت اعضای حزب از من را ثبت کنند]. مدیران امور مبارزات اوباما از من خواستند فردای آنروز هم دوباره به کنوانسیون بروم و مانع از اقدام آنان شوم و اعلام کنم باراک اوباما تنها نامزد حزب خواهد بود. من قبول کردم اما می دانستم چرا تعدادی از دوستانم هنوز از من می خواستند این کار را نکنم و اجازه دهم آنها کار خودشان را به انجام برسانند [و بعد از آن من از باراک اوباما حمایت کنم]. آنها می خواستند تاریخ ثبت کند چگونه یک زن توانسته است از حمایت ۱۹۰۰ عضو حزب برخوردار شود؛ حمایتی که قبل از آن هرگز [از یک زن] اتفاق نیفتاده بود. به نظر آنها اگر من جلوی آنها را می گرفتم این میزان حمایت احتمالا هرگز شناسایی و ثبت نمی شد. آنها راهی جز حمایت بی چون و چرا از من در خود سراغ نداشتند. اما من جور دیگر فکر می کردم. به نظر من وقتش رسیده بود تا ما وحدت خود را به نمایش بگذاریم.

تعدادی از حامیان من ناراحت شده بودند که چرا باراک اوباما، جو بایدن را به عنوان معاون خود انتخاب کرده است. من در نظر داشتم به سنا برگردم تا طرح اصلاحات برنامه های بهداشتی و درمانی، اشتغال و دیگر چالش های فوری را دنبال کنم. من قلبا از باراک حمایت کرده بودم و می دانستم جو بایدن نیز در انتخابات و در زمان حضور باراک اوباما در کاخ سفید یک سرمایه خواهد بود.

خبر ورود خودم را به سالن محل برگزاری کنوانسیون، سّری نگاه داشتم تا در میان اعضای حزب و خبرنگاران حاضر ولوله ای ایجاد نکند. ناگهان و درست در لحظه ای که نتیجه آرای نیویورک اعلام می شد در میان هزاران نماینده هیجان زده حاضر در کنوانسیون ظاهر شدم. دوستان و همقطارانم دور مرا گرفتند. اعلام کردم:

” با چشمانی با قاطعیت دوخته شده به آینده، در میانه روحیه ای از اتحاد و همبستگی، با هدف پیروزی، با ایمان به حزب و کشورمان، بیایید در همین جا با هم یکصدا شده و دست در دست هم اعلام کنیم که باراک اوباما نامزد ما برای ریاست جمهوری و رئیس جمهور بعدی ایالات متحده امریکا است.”

بعد خواهان لغو رای گیری طرفدارانم و اعلام حمایت قاطع از باراک اوباما شدم. در بالای صحنه، نانسی پلوسی۴۰ رئیس مجلس نمایندگان از حاضران پرسید آیا کسی از پیشنهاد من حمایت می کند. ناگهان تمامی کنوانسیون با خروش از پیشنهاد من استقبال و حمایت کردند. فضای کنوانسیون لبریز از انرژی شد و آنروز با حمایت قاطع ما از اولین نامزد افریقایی-امریکایی یکی از احزاب اصلی، تاریخ نیز ورق خورد. آن هفته یک شگفتی بزرگ هم رخ داد. فردای روزی که باراک اوباما در کنوانسیون سخنرانی کرد سناتور جان مک کین۴۱ که قرار بود به عنوان نامزد حزب جمهوریخواه معرفی شود اعلام کرد که سارا پالین۴۲ فرماندار آلاسکا گزینه او برای مبارزات انتخاباتی است. با این اعلام در سراسر امریکا این سوال پژواک یافت که:

کی؟

همه ما در ماههای بعد از آن بود که سارا پالین را شناختیم. اما در روز اعلام این خبر، سارا پالین برای همه حتی برای آشنایان به سیاست تقریبا ناشناس بود. طرفداران اوباما به این خیال افتادند که شاید انتخاب سارا پالین از طرف مک‌کین تلاشی امیدوارانه با این هدف بوده که از زنی که از من حمایت کرده بود استقبال کنند.

کمی بعد از اعلام این مطلب، تکذیب نامه ای منتشر شد و به دست من رسید با این امید که من هم واکنشی که دلخواه آنان بود نشان دهم اما من واکنشی نشان ندادم.

پی نویس:

۴۰-Nancy Pelosi

41-John McCain

42-Sarah Palin

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۲۳:۱۰
احسان حاجیان خیادانی
گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۱۳

بالاخره نوبت به من رسید. دریایی از پارچه های سه رنگ قرمز، آبی و سفید که نام “هیلاری” روی آن حک شده بود در هوا به اهتزاز درآمد. در مقایسه با همه سخنرانی هایی که تا آن روز انجام داده بودم این بزرگترین حادثه بود. در برابر جمعیتی عظیم که در تالار حضور داشتند و میلیونها نفری که از طریق تلویزیون شاهد این حضور بودند صحبت می‌کردم. باید اعتراف کنم که دست و پایم را گم کرده بودم. در تمامی مدت سخنرانی حرفهایم را سرهم بندی می‌کردم. گروه مشاوران اوباما از من خواسته بودند متن سخنرانی ام را قبل از ایراد در اختیار آنان قرار دهم. وقتی من از دادن متن سخنرانی به آنان خودداری کردم نگران شده بودند که مبادا می‌خواهم حرفی بزنم که آنها خوششان نمی‌آید. اما دلیل اصلی این بود که می‌خواستم تا آخرین لحظه به حک و اصلاح سخنرانی‌ام بپردازم.

این، آن سخنرانی نبود که مدتها آرزوی ایراد آن را در کنوانیسون حزب داشتم. اما هر چه بود سخنرانی مهمی بود.

“چه شما به من رای داده باشید یا به باراک، اینک زمان اتحاد فرا رسیده است. ما همچون یک حزب با یک مقصود متحدیم. ما اینک دست در دست هم گذاشته‌ایم. هیچکدام از ما دیگر جرات نمی‌کند کنار بایستد. این مبارزه ای است بر سر آینده، مبارزه ای که ما باید برنده آن باشیم. باراک اوباما گزینه من برای ریاست جمهوری امریکا است. او باید به ریاست جمهوری امریکا برسد.”

پس از سخنرانی من، جو بایدن۳۰ در اتاق سبز کنار سالن اصلی از من استقبال کرد. روی زانو خم شد تا دست مرا ببوسد. (چه کسی گفته است شوالیه گری از بین رفته است!). بعد باراک هم از مونتانا۳۱ تلفن زد و از من تشکر کرد. صبح آنروز به دیدن میشل رفته بودم. او هم از کارهایی که من برای پیروزی باراک می کردم تشکر کرد. خوب بیل دیگر تنها همسری نبود که در مبارزات انتخاباتی فعال بود. من و باراک آموختیم که گاه این خانواده ما هستند که سپر بلاهای ما می شوند. من و میشل هم در یک نکته سهیم بودیم و آن اینکه هر دوی ما خانواده مان را در برابر چشم مردم اداره کرده بودیم. چند ماه بعد در یک میهمانی خصوصی که در کاخ سفید برگزار شد در مورد اینکه خانواده رئیس جمهور جدید چگونه در کاخ سفید استقرار یافته و همچنین در مورد برنامه‌های میشل برای مبارزه با چاقی بچه ها از طریق تغذیه سالم و ورزش صحبت می‌کردیم. ما پشت یک میز کوچک نشسته بودیم و از پنجره‌ای که رو به جنوب باز می شد از ایوان ترومن۳۲ به بنای یادبود واشینگتن۳۳ نگاه می‌کردیم. بعد از آنکه در ۲۰ ژانویه ۲۰۰۱ کاخ سفید را ترک کرده بودم این اولین بار بود که به بخش خانوادگی و اندرونی کاخ سفید برگشته بودم. از اینکه کارکنان محل سکونت رئیس جمهور و خانواده هایشان را می‌دیدم خوشحال بودم. اینها به خانواده هر رئیس جمهوری احساس آرامش می‌دهند تا احساس کنند در خانه خودشان زندگی می‌کنند. در سال ۱۹۹۳ زمانی که بانوی اول امریکا بودم خوشحال می‌شدم پای صحبت کسانی مثل ژاکلین کندی۳۴، لیدی برد جانسون۳۵، بتی فورد۳۶، روزالین کارتر۳۷، نانسی ریگان۳۸ و باربارا بوش۳۹ بنشینم و از تجربه‌های آنان [به عنوان همسران روسای جمهور سابق امریکا] بشنوم. تعداد کمی از ما شانس زندگی در این خانه را داشتیم و می‌خواستم هر کمکی در این زمینه از دستم بر می‌آید دریغ نکنم.

۳۰-Joe Biden

31-Montana

32-Truman Balcony

33-Washington Monument

34-Jacqueline Kennedy

35-Lady Bird Johnson

36-Betty Ford

37-Rosalynn Carter

38-Nancy Reagan

39-Barbara Bush

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۲۳:۱۰
احسان حاجیان خیادانی
گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۱۲

در واشینگتن همدیگر را دیدیم و سپس با هواپیمایی که به مبارزات انتخاباتی او اختصاص داده شده بود راهی یونیتی شدیم. در فرودگاه یک اتوبوس بزرگ برای بردن ما به محل سخنرانی منتظر بود. مسیر ما دو ساعت به طول می انجامید. وقتی اتوبوس را دیدم به یاد سفری مشابه با اتوبوس افتادم که من همراه بیل [کلینتون] بودم. ال گور۲۷ و همسرش تیپر۲۸ هم بودند. این سفر درست بعد از کنوانسیون حزب دموکرات در سال ۱۹۹۲ انجام می شد. به یاد کتاب مشهور تیموتی گروس۲۹ با عنوان “پسران در اتوبوس″ افتادم. این بار لفظ “پسران” باید جای خود را به لفظ دیگری می داد. این بار من دختری بودم که در اتوبوس بودم. این بار نامزد انتخابات، من یا همسرم نبودیم. نفس عمیقی کشیدم و از پله های اتوبوس بالا رفتم.

من و باراک در کنار هم نشستیم و راحت شروع به صحبت کردیم. من از تجربه ام در مورد بزرگ کردن یک دختر در کاخ سفید سخن گفتم. باراک و میشل از همان زمان در این فکر بودند که اگر او برنده انتخابات باشد زندگی در کاخ سفید برای مالیا و ساشا چگونه خواهد بود. مراسم در یک زمین بزرگ در یک روز داغ تابستانی فراهم شده بود. قرار بود پیامی صریح و عاری از اشتباه در این مراسم ارائه شود:

“مبارزات انتخاباتی مرحله اول به پایان رسیده و ما اینک با هم هستیم”.

مردم نام هر دوی ما را فریاد می زدند. ما روی صحنه رفتیم. روی صحنه نوشته ای نصب شده بود با این مضمون که “روز زیبای شما دو نفر”. در پشت سر مردم هم کلمات مقطع “یونیتی” [که هم اسم شهر بود و هم خبر از وحدت ما دو نفر می داد] روی دست مردم بلند بود. در پشت صحنه هم بنری نصب شده بود که روی آن نوشته شده بود:

“برای تغییر متحد شوید”.

من خطاب به جمعیت گفتم:

“ما به خاطر آرمانهای مشترکمان، ارزشهایی که می ستاییم و کشوری که دوستش داریم دوشادوش یکدیگر ایستاده ایم.”

وقتی سخنرانی من تمام شد مردم شروع به شعاردادن کردند. شعار مردم این بود:

“هیلاری متشکریم! هیلاری متشکریم!”

حتی باراک هم با بقیه همزبان شد و همین شعار را سر داد. نوبت به باراک که رسید لب به سخن گشود و با مزاح گفت:

-” شما برای شنیدن سخنرانی من جمع شده اید. اما همه شما از اولین موضوعی که می خواهم بگویم با خبرید”.

بعد با زبانی شیوا و از روی لطف در مورد مبارزات انتخاباتی من صحبت کرد. بیل و باراک طی روزهای گذشته زیاد صحبت کرده بودند. دلخوری هایی را که در دوره مبارزات مقدماتی به وجود آمده بود از خاطر زدوده و موافقت کرده بودند که مبارزه را مشترکا ادامه دهند.

مهمترین اتفاق آن تابستان برگزاری کنوانسیون حزب دموکرات بود که در اواخر اوت در شهر دنور برگزار شد. از سال ۱۹۷۶ در همه کنوانسیون های حزب دموکرات شرکت کرده بودم و به دلایل روشنی از کنوانسیون سال ۱۹۹۲ در نیویورک و کنوانسیون ۱۹۹۶ در شیکاگو خاطراتی دارم. این بار، باراک از من خواست در بهترین زمان نشست سخنرانی و رسما نامزدی او را اعلام کنم. من هم پذیرفتم. وقتی زمان صحبت کردن من رسید، چلسی مرا معرفی و دعوت به سخنرانی کرد. چلسی خودش این طرف و آن طرف کشور سفر می کرد و هر کجا می رفت ضمن صحبت کردن با جوانان به مردم روحیه و شور می داد. وقتی چشمم به چلسی افتاد که در آن کنوانسیون در برابر آن جمع کثیر ایستاده بود متوجه شدم که چقدر بزرگ شده است.

پی نویس:

۲۷-Al Gore

28-Mary Elizabeth “Tipper” Gore

29-Timothy Grouse

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۲۳:۰۹
احسان حاجیان خیادانی
گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۱۱
 

“مردمی که بر زمین افتادند اما حاضر نشدند شکست را بپذیرند، بعد تلوتلو‌خوران سر پا ایستادند و تلاش کردند دوباره برخیزند و به مبارزه ادامه دهند، کسانی که سخت کوشند و هرگز تسلیم نمی شوند.”

داستان مردمی را که ملاقات کردم اراده مرا در پیگیری آرمانهای بی‏مرز کشورم مصمم کرد. در عین حال به ما آموخت بدانیم چه باید بکنیم تا همه مردم در این وعده‏های آرمانی سهیم باشند. اگر چه مبارزه ما طولانی و خسته کننده بود و هزینه زیادی در برداشت اما این مبارزه در پایان گزینه‏ای واقعی را پیش پای رای دهندگان قرار داد تا در مورد آینده کشورشان تصمیم بگیرند.

یکی از لایه‏های این شکست، این تجربه بود که من نسبت به انتقادهایی که از من شده بود بی‏اعتنا شوم. البته من آموختم انتقادها را جدی بگیرم اما در عین حال یاد گرفتم به انتقادها جنبه شخصی ندهم و آنها را به خودم نگیرم. مبارزه انتخاباتی مرحله مقدماتی در این زمینه برای من یک گذرگاه تجربه بود. این مبارزه مرا از برخی قید و بندها هم آزاد کرد. به اصطلاح خود را رها کردم و اجازه دادم دیگر به آرایش و رسیدن به سر و وضع و موی خودم بی‏اعتنا باشم. یک بار در زمانی که وزیر امور خارجه بودم و به هند می رفتم، در جریان یک مصاحبه، جیل دوهرتی۲۳ خبرنگار شبکه تلویزیونی سی. ان. ان ۲۴ از من پرسید نگران حساسیت رسانه ها نسبت به سر و وضع و ظاهرم در پایتخت کشورهای دیگر نیستم که پس از ساعتها پرواز عینکی بر چشم داشته باشم و آرایشی هم در کار نباشد. جیل از این عبارت استفاده کرد:

“هیلاری کاملا خودتی!”

من فقط خندیدم.

“جیل! این روزها از این که این شکلی روی صحنه‏ها ظاهر میشوم احساس راحتی و آرامش می کنم. اگر دلم بخواهد عینک بر چشم داشته باشم عینک بر چشم می گذارم. اگر بخواهم موهایم را پشت سر جمع کنم، جمع می کنم.”

خیلی از خبرنگارانی که مامور پوشش خبری من در وزارت امور خارجه امریکا بودند از این که گاه من از عرف دیپلماتیک خارج می شدم و حرف دلم را می زدم تعجب می کردند. من حرفی را که در دل داشتم می زدم، خواه این حرف در مورد رهبر کره شمالی بود یا مطلبی در مورد محل اختفای بن لادن خطاب به پاکستانیها. اما دیگر حاضر نبودم خود را در پیچ و خم های آزاردهنده “تشریفات و پروتکل ها” قرار دهم.

شکست، این را هم به من آموخت که وقتی با رهبران دیگر کشورها صحبت می کنم بتوانم از وجود آراء مختلف در داخل کشور آنها نام ببرم و از آنها بخواهم کاری را که به نفع کشورشان است انجام دهند. در سراسر دنیا رهبرانی هستند که مدعی طرفداری از دموکراسی اند اما همین رهبران وقتی با رای مخالف مردمشان روبرو می شوند یا از آنها خواسته می شود کنار بروند از هیچ تلاشی برای سرکوب دموکراسی فروگذار نمی کنند. من دریافتم که فرصت ارائه الگوی متفاوتی را دارم. من خوشبخت بودم که به رقیبی باختم که نظراتش بسیار نزدیک به نظرات من بود و تلاش زیادی انجام داد تا مرا هم در دولتش شریک کند. این حقیقت که ما زمانی مخالفان سر سخت یکدیگر بودیم و زمانی دیگر به همکار تبدیل شدیم استدلال خوبی برای تشریح دموکراسی بود. در طول سالهای بعد بارها در نقاط مختلف جهان از این استدلال استفاده کردم بی آنکه بدانم چه می کنم.

سه روز بعد از سخنرانی در ساختمان موزه در راه یونیتی۲۵ واقع در نیوهمپشایر ۲۶ بودم. این شهر برای اولین حضور مشترک من و باراک انتخاب شده بود. نه فقط به این دلیل که نام این شهر یونیتی [به معنای وحدت] بود بلکه به این علت که هر دوی ما در مرحله مقدماتی انتخابات در این شهر رای مساوی آورده بودیم: ۱۰۷ رای برای باراک و ۱۰۷ رای برای من.

پی نویس:

۲۳-Jill Dougherty

24-CNN

25-Unity

26-New Hampshire

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۲۳:۰۹
احسان حاجیان خیادانی
گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۱۰
 

اگر نوشتن متن سخنرانی بسیار سخت و دشوار بود، ارائه آن سخت‏تر بود. احساس می کردم میلیونها نفر بخصوص زنان و دخترانی را که رویاها و آرزوهای خود را در من انباشته کرده بودند ناامید کرده ام. ابتدا از همه کسانی که به من رای داده و برای من مبارزه کرده بودند تشکر کردم. به آنها گفتم به انجام خدمات عمومی اعتقاد دارم و به شعار “کمک به مردم برای حل مسائل شان و زندگی کردن با آرزوهایشان” متعهد و پایبند خواهم ماند. خطاب به زنانی که هم نسل مادرم بودند و قبل از آنکه زنان حق رای داشته باشند به دنیا آمده بودند و آنقدر زنده مانده بودند تا شاهد باشند زنی چون من برای ریاست جمهوری مبارزه کند، به نیکی یاد کردم. یکی از این زنان، ۸۸ ساله و نامش فلورانس استین۱۹ و اهل داکوتای جنوبی بود. او همان کسی بود که اصرار کرده بود دخترش یکی از صندوقهای سیار رای گیری را به کنار بسترش در آسایشگاه ببرد تا رای خود را در مرحله اول انتخابات حزب دموکرات به صندوق بیندازد. این زن قبل از انتخابات مرد و رای او هرگز شمارش نشد. اما دخترش بعدا برای خبرنگاری گفت:

“پدرم یک کابوی پیر ناآرام است و وقتی شنید رای مادرم شمارش نمی‌شود اوقاتش تلخ شد. فکر کنم بیست سالی می شد رای نداده بود اما تصمیم گرفت به جای مادرم رای در صندوق بیندازد.”

وقتی کسی به محملی برای آرزوها، امیدها و دعاهای میلیون ها نفر تبدیل می شود مسئولیت سنگینی روی دوش خود احساس می کند. من کوشیدم هرگز فراموش نکنم که مبارزات انتخاباتی و رای دادن قبل از آن که به خاطر من باشد به خاطر آنهاست.

من مستقیما به ناامیدی و سرخوردگی طرفدارانم توجه کردم:

“اگر چه ما این بار نتوانستیم موقعیت برتر را به دست آوریم اما به لطف شما توانستیم از حمایت ۱۸ میلیون نفر برخوردار شویم. امروز موقعیت ما در این گنبد شیشه ای بلند قدرت، بهتر و نورانی‏تر از هر زمان دیگر است. این موفقیت امید و اطمینان ما را بر می‏انگیزد تا باور کنیم بار دیگر راه برای ما هموارتر و جاده موفقیت کوتاه تر خواهد بود. تاریخ پیشرفت و موفقیت در امریکا همیشه همین گونه بوده است.”

بعد وعده دادم:

“شما همیشه مرا در صف مقدم دموکراسی در راه مبارزه برای آینده خواهید دید.”

سپس ادامه دادم:

” امروز برای اینکه به مبارزه مان ادامه دهیم و به اهدافی که برای آنها برخاسته ایم جامه عمل بپوشانیم باید همه توان، شور و قدرت خود را تجمیع کنیم و هرچه می توانیم صورت دهیم و کمک کنیم تا باراک اوباما را به عنوان رئیس جمهور بعدی امریکا انتخاب کنیم.”

برای من لحظات سختی بود. در مورد شکست چیزهای زیادی آموخته بودم. سالها بود که شکستها و ناامیدی های شخصی خود را با دیگران قسمت کرده بودم. تا سال ۲۰۰۸ چند بار برای موفقیت در انتخابات تلاش کرده بودم. ابتدا در مبارزات همسرم بیل در ایالت آرکانزاس و سپس در مبارزات وی برای ریاست جمهوری، دو بار هم برای خودم در سال ۲۰۰۰ و ۲۰۰۶ برای رفتن به سنا. شبی که در آیوا۲۰ مقام سوم را به دست آوردم شب وحشتناکی بود.

بعد پیش رفتم تا به نیوهمپشایر۲۱ رسیدم. سرتا سر امریکا را طی کردم و با دیدن این همه احساساتی که مردم امریکا نسبت به من به خرج می دادند مصمم شدم. موفقیتم را در اوهایو۲۲ در مرحله اول انتخابات مقدماتی مدیون همه مردمی هستم که در اقطار امریکا از من حمایت کرده بودند.

پی نویس:

۱۹-Florence Steen

20-Iowa

21-New Hampshire

22-Ohio

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۲۳:۰۷
احسان حاجیان خیادانی
گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۹
 

دو ماه بعد از آنروز بود که استفانی در اثر یک خونریزی ناگهانی مغز مرد. مرگ او برای خانواده اش، مردمی که به او رای داده بودند و برای من و خانواده من ضایعه ای دردناک بود. اما آنروز ما خواهرانی بودیم که در آغوش هم به فکر روزهای بهتری بودیم.

ساعت و مکان آخرین حضور مبارزاتی‏ام را تعیین کردم و قرار شد فردا در آخرین مرحله از مبارزات انتخاباتی مقدماتی کناره گیری خود را اعلام دارم. به همین جهت نوشتن سخنرانی خودم را آغاز کردم. نوشتن این سخنرانی دشوار و پیچیده بود. باید از هوادارانم تشکر می کردم و اهمیت مبارزه انتخاباتی مرحله مقدماتی خودم را به عنوان اولین زنی که به این مرحله از مبارزات راه پیدا کرده بود جشن می گرفتم. در عین حال باید از باراک آنگونه حمایت می کردم که در انتخابات سراسری نهایی به دردش بخورد. نوشتن این همه حرف در یک سخنرانی کار سختی بود. از طرفی فرصت کافی هم برای نوشتن یک سخنرانی خوب نداشتم. همه مبارزات تلخی که در مراحل اولیه انتخابات تا رسیدن به کنوانسیون ملی حزب صورت گرفته بود بخصوص شکست ادوارد کندی۱۵ در برابر جیمی کارتر۱۶ در سال ۱۹۸۰ به یادم آمد. نمی خواستم اجازه دهم تاریخ تکرار شود. تکرار تاریخ برای حزب ما و برای کشور ما خوب نبود. لذا باید سریعا می جنبیدم تا با اعلام حمایت علنی از باراک اوباما و مبارزه به نفع او مانع از تکرار گذشته‏ها می شدم.

می خواستم موازنه مناسبی بین احترام به حمایت رای دهندگانی که به من رای داده بودند و نگاه به آینده برقرار کنم. با تلفن و تماس حضوری، با نویسندگان سخنرانی و مشاوران کلنجار رفتم تا لحن و زبان مناسبی برای این سخنرانی انتخاب کنند. یکی از دوستان قدیمی‏ام جیم کندی۱۷ که قلمی جادویی در نوشتن داشت نیمه شب از خواب پریده و به این فکر افتاده بود که چگونه آن ۱۸ میلیون نفری که به من رای داده بودند نتوانسته بودند فرد مورد نظر خود را به منصب بالایی که مورد نظرشان بود برسانند. همین نکته برای من دستمایه خوبی شد. نمی خواستم همان حرفهای تکراری و مبتذلی را که رایج بود بزنم. باید جملاتی را به کار می بردم که متعلق به خودم باشد؛ استدلالی قانع کننده که چرا باید از انتخاب شدن باراک اوباما حمایت کنیم. تا نخستین ساعات صبح بیدار بودم. با بیل توی آشپزخانه سر میز نشسته بودیم و مرتب جملات را حک و اصلاح و پیش نویس ها را یکی بعد از دیگری عوض می کردیم.

روز شنبه ۷ ژوئن سخنرانی‏ام را در موزه ملی ساختمان در واشینگتن انجام دادم. پیدا کردن جای مناسبی که بتواند تعداد قابل انتظاری از خبرنگاران و طرفداران مرا در خود جای دهد کار دشواری بود. وقتی در این ساختمان با سقفهای بلند و ستونهای قد کشیده نشستیم نفس راحتی کشیدم. این ساختمان در ابتدا برای استفاده کهنه سربازان جنگ داخلی، بیوه زنان و فرزندان یتیم ساخته شده بود. این ساختمان در حقیقت بنای یادبود مسئولیت مشترک روح امریکایی بود. بیل، چلسی و مادرم که آنروز ۸۹ سال سن داشت همراه با دوروتی رودهام۱۸ همراه من بودند. از میان جمعیت حاضر گذشتم و خود را به تریبون رساندم. هنوز صحبتم را آغاز نکرده بودم که دیدم حاضران به گریه افتاده‏اند.

فضای سالن بیشتر شبیه یک شب نشینی لبریز از غصه و خشم و در عین حال غرور و عشق بود. زنی با در دست داشتن پلاکاردی نسبت به من ابراز محبت کرده بود. از احساساتی که به خرج داده بود تحت تاثیر قرار گرفتم.

پی نویس:

۱۵-Edward (Ted) Kennedy

16-Jimmy Carter

17-Jim Kennedy

18-Dorothy Rodham

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۲۳:۰۶
احسان حاجیان خیادانی