انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 آمریکا

سیاست و انتخابات در ایالت‌های متحد آمریکا

انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 آمریکا

سیاست و انتخابات در ایالت‌های متحد آمریکا

گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۲۸
 

سپس تحلیلی ارائه داد مبنی بر اینکه به نظر او این افول و اضمحلال و از دست رفتن جایگاه امریکا، به عنوان رهبر بلامنازع جهان چگونه مشاهده می شود:

-”یک فرد قوی که وضعیتی مناسب و ماهیچه‏هایی ستبر داشته باشد قادر است یک بار سنگین را در مسافتی طولانی در سربالایی تپه ای حمل کند. اما اگر آن فرد قدرت خود را از دست بدهد ( مشکلات اقتصادی ) و وزن آن محموله هم به همان اندازه قبل باشد و حتی افزایش هم یافته باشد (دکترین جرج بوش) و مسیر راه هم ناهموار تر شود (ظهور قدرتهای جدید، تروریسم بین المللی، کشورهای ناکام) آن وقت آن فرد قوی و نیرومند قادر به حمل بار در آن سربالایی نخواهد بود و شاید تلوتلو بخورد و حتی پایش لیز هم بخورد. حال فرض کنید این اتفاق درست زمانی رخ بدهد که افرادی چابک تر با باری سبک تر در همان مسیر به او نزدیک شوند و چه بسا از او سبقت هم بگیرند.” به هر روی، من نسبت به آینده امریکا خوش بین بودم. اعتماد من مبتنی بر تجارب و مطالعاتی بود که در طول عمرم در مورد پستی و بلندیهای امریکا در تاریخ داشتم. من ارزیابی کاملا روشنی در مورد مزیتهای مقایسه‏ای امریکا در برابر بقیه جهان داشتم. داراییهای ملتها افزایش و کاهش دارد و مردم همیشه پیش بینی فاجعه‏هایی را می کنند که به زودی بر سرشان هوار خواهد شد. اما من هرگز در مورد امریکا این گونه فکر نکرده ام. ما هر وقت با چالشی روبرو شدیم، چه جنگ و چه رکود اقتصادی یا حتی رقابتهای اقتصادی، مردم امریکا با کار سخت و خلاقیت برای مقابله با آن چالش آماده شده اند. به نظر من این گونه تحلیلهای بدبینانه قدرت مردم امریکا از جمله ظرفیت انعطاف و ابتکار مجدد را دست کم می گیرد. ارتش ما هنوز برترین ارتش جهان بود، اقتصاد ما هنوز بزرگترین اقتصاد بود، نفوذ دیپلماتیک ما هنوز بی رقیب بود، دانشگاههای ما هنوز معیارهای جهانی را تعیین می کردند و ارزشهای ما در مورد آزادی، برابری و فرصتها هنوز مردم زیادی را از سراسر جهان به سرزمین ما می کشاند. ما هرگاه نیاز به حل مساله‏ای در هر نقطه از جهان داشتیم می توانستیم از دهها دوست و متحدمان درخواست کمک کنیم. به اعتقاد من هرچه قرار بود بر سر امریکا بیاید تا حد زیادی به خود مردم امریکا مربوط می شد و این سرنوشت همیشگی امریکا بوده است. ما فقط باید ابزار خودمان را تیزتر می کردیم و بهترین استفاده را از آنها می بردیم. اما سخن درباره افول امریکا در حقیقت اشاره ای به دامنه چالشهایی بود که فراروی امریکا قرار داشت. من به اندیشه‏های استیو جابز ۲۶ چشم داشتم و این که باید در مورد نقش وزارت امور خارجه امریکا در قرن بیست و یکم، اندیشه متفاوتی داشت.

وزیران هر چند سال یک بار می آیند و می روند. اما اکثر کارمندان شاغل در وزارت امور خارجه و بنگاه توسعه بین المللی ایالات متحده امریکا۲۷ مدت بیشتری سر کار می مانند. این دو اداره روی هم رفته در سراسر جهان حدود ۷۰ هزار نیرو دارد. اکثریت آنها از کارمندان حرفه ای، خبره و با تجربه اند که در چند دولت مشغول به کار بوده اند. این تعداد اگرچه قابل ملاحظه است اما بسیار کمتر از سه میلیون نفری است که برای وزارت دفاع امریکا کار می کنند. وقتی من وزیر شدم وزارت امور خارجه و بنگاه توسعه با مشکل کم شدن بودجه و افرایش تقاضاها روبرو بودند. آنها انتظار داشتند کسی رهبری آنها را بر عهده گیرد که قهرمان کارهایی که صورت داده بودند، باشد. من می خواستم آن رهبر باشم. برای این منظور باید یک تیم نخبه تشکیل می دادم که ارزشهای مرا قبول داشته باشد و همه توان خود را روی گرفتن نتیجه متمرکز کند. ­از [خانم] چریل میلز۲۸ دعوت کردم که به عنوان مشاور و رئیس کارکنان دفتر وزیر مشغول به کار شود. ما از دهه ۱۹۹۰ و زمانی با هم دوست شده بودیم که چریل معاون مشاور کاخ سفید بود. خیلی تند تند حرف می زد اما تندتر از آن فکر می کرد. هوش او همچون یک تیغ بُرنده بود، با هر مساله‏ای که روبرو می‌شد با سرعت آن را می شکافت و حل می کرد، قلب بزرگی داشت و وفاداری‏اش بی مرز بود، شخصیتی سنگین و محکم داشت و به شدت به عدالت اجتماعی متعهد بود. چریل بعد از کاخ سفید مسئولیتهای برجسته‏ای در کار حقوقی و مدیریتی بخش خصوصی و در دانشگاه نیویورک۲۹ داشت.

پی نویس:

۲۶-Steve Jobs

27-US Agency for international Development-USAID

28-Cheryl Mills

29-N ew York University-NYU

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۹
احسان حاجیان خیادانی
گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۲۷

 

باب یک بار هم گفت همان تعداد امریکایی در ارتش خدمت می کنند که در بخش دیپلماسی حضور دارند.

من و باب از همان ابتدا متحد یکدیگر شدیم. در کنگره تلاش مشترکی را آغاز کردیم که بودجه امنیتی هوشمندتر باشد. در بسیاری از مباحثه ها پیرامون سیاستهای داخلی دولت، من و باب در یک سوی میز بودیم. ما از بروز جنگ سنتی بین وزارت دفاع و وزارت امور خارجه جلوگیری کردیم. در بسیاری از دولتهای قبلی این گونه جنگ ها باعث شده بود دولت مانند “داستان وست ساید”۱۹ به دو گروه کوسه‏ها و جت ها تقسیم شود. ما جلسات مشترکی با حضور وزیران دفاع و امور خارجه داشتیم و در مصاحبه‏ها کنار هم می نشستیم تا موضع واحدی در مسائل مرتبط با سیاست خارجی روز به نمایش بگذاریم.

در اکتبر سال ۲۰۰۹ در دانشگاه جرج واشینگتن۲۰ مراسم مشترکی برگزار کردیم. در این مراسم که به صورت بحث و گفتگو صورت می گرفت و از سوی شبکه تلویزیونی سی. ان. ان. پخش می شد از ما سوال شد که همکاری ما چگونه است. باب در پاسخ مطلبی گفت که همه را به خنده واداشت:

-”در اکثر دوران خدمت من، وزرای خارجه و دفاع حتی با هم صحبت هم نمی کردند. در واقع وضعیت شکل مطلوبی نداشت. خیلی خوب است که ما روابطی داشته باشیم که بتوانیم با هم حرف بزنیم … ما با هم هستیم و خیلی خوب با هم کار می کنیم. صریح بگویم که این وضعیت مبتنی بر تجربیات من به عنوان وزیر دفاع تغییر کرد که علاقمند بودم اذعان کنم وزیر امور خارجه سخنگوی اصلی سیاست خارجی ایالات متحده امریکا است. اگر کسی جرات چنین اعترافی را داشته باشد بقیه امور خود به خود سر جایش قرار می گیرد.”

تیم ما فهرست هول‏انگیزی از چالشهای فرا روی رهبری امریکا در جهان تهیه کرده بود. این فهرست زمانی تهیه شده بود که خیلی ها در داخل و خارج نسبت به افول و تضعیف رهبری امریکا متقاعد شده بودند.

اگر در آن روزها روزنامه ای را بر می داشتید و می خواندید یا به یکی از

اتاق های فکر واشینگتن پا می گذاشتید احتمالا این سخن را می شنیدید که “امریکا در حال افول است”. کمی بعد از انتخابات ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۸ شورای اطلاعات ملی۲۱ مرکب از گروهی از تحلیلگران و کارشناسان منصوب مدیر اطلاعات ملی گزارش تکان دهنده ای انتشار دادند. نام این گزارش

“گرایش های جهانی ۲۰۲۵: جهان تغییر یافته”۲۲ بود.

در این گزارش به تلخی پیش بینی شده بود که با ظهور رقابتهای جدید در جهان، با تحلیل رفتن منابع و افزایش دامنه بی ثباتی های گسترده نفوذ امریکا در حال افول است. تحلیلگران اطلاعاتی هم پیش بینی کرده بودند که قدرت نسبی اقتصادی و نظامی امریکا طی سالهای آینده رو به افول خواهد گذاشت و دنیایی که ما بعد از جنگ جهانی دوم در ساخت و دفاع از آن دخالت داشتیم با افزایش نفوذ اقتصادهای در حال ظهوری مانند چین، کشورهای صاحب نفتی چون روسیه و ایران و بازیگران فاقد حکومت و دولت مثل القاعده شکل دیگری پیدا خواهد کرد. آنها به طور غیرعادی با لحنی تند از این وضعیت به عنوان “انتقال تاریخی قدرت اقتصادی و ثروت از غرب به شرق” یاد کرده بودند.

کمی قبل از مراسم تحلیف رئیس جمهور اوباما، پرفسور پل کندی۲۳ مورخ [دانشگاه] ییل۲۴ مقاله ای در روزنامه وال استریت ژورنال۲۵ نوشت:

-”قدرت امریکا در حال اضمحلال است”

پرفسور کندی در بیان و تشریح انتقادی که در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ زیاد شنیده می شد علت اضمحلال قدرت امریکا را بدهی های فزاینده، آثار اقتصادی رکود و گسترش امپریالیسم بیش از حد دامنه جنگ در عراق و افغانستان دانست.

پی نویس:

۱۹-West Side Story

20-George Washington University

21-National Intelligence Council

22-Global Trends 2025: A Transformed World

23-Paul Kennedy

24-Yale

25-Wall Street Journal

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۹
احسان حاجیان خیادانی
گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۲۶
 

مشاور امنیت ملی جدید، ژنرال بازنشسته نیروی دریایی جیمز جونز۱۲ بود. از زمانی که در کمیته نیروهای مسلح سنا بودم با او آشنایی داشتم. در آن زمان فرمانده عالی نیروهای متفقین در اروپا بود. شخصیتی ملایم، سر به زیر و محترم داشت. کمی هم شوخ بود. اینها مختصات مهمی برای یک مشاور امنیت ملی بود. تام دانیلون۱۳هم اول معاون و بعد جانشین ژنرال جونز شد. او را از زمان دولت جیمی کارتر۱۴ می شناختم.

تام در آن زمان و در دوران وزارت وارن کریستوفر۱۵ وزیر امور خارجه اسبق، رئیس کارکنان حوزه وزارت امور خارجه بود. با این سابقه هم وزارت امور خارجه را می شناخت و هم ارزش آن را درک می کرد.

در شوق و ذوق من برای افزایش حضور امریکا در منطقه آسیا و اقیانوسیه هم شریک بود. تام تبدیل به یکی از با ارزش ترین همکارانی شد که بر فرآیند دشوار سیاستهای دورن سازمانی نظارت داشت و گزینه های مختلف را برای تصمیم گیری رئیس جمهور تحلیل، مهیا و پیشنهاد می کرد. توانایی عجیبی در طرح سوالات دشواری داشت که ما را در زمان تصمیم گیری های مهم مجبور به فکر کردن بیشتر می کرد.گزینه اوباما برای نمایندگی امریکا در سازمان ملل متحد هم سوزان رایس۱۶ بود.

رایس سالها در شورای امنیت ملی کار کرده بود و در دهه ۱۹۹۰ معاون وزیر امور خارجه در امور افریقا بود. سوزان در جریان مبارزات مرحله مقدماتی از هواداران و فعالان ستاد اوباما بود. در این دوره اغلب در تلویزیون ظاهر می‌شد و به من حمله می کرد. می دانستم این رفتار بخشی از کار اوست. گذشته ها را پشت سر گذاشتیم و در کنار هم تنگاتنگ کار کردیم، از جمله در زمان جمع آوری آرا برای تحریم ایران و کره شمالی یا زمان جلب حمایت برای ماموریت حمایت از غیر نظامیان در لیبی.

رئیس جمهور در تصمیمی که خیلی ها را شگفت زده کرد بر آن شد که رابرت [باب] گیتس۱۷ را در مقام وزارت دفاع ابقا کند. گیتس عملکرد درخشانی در خدمت به هشت رئیس جمهور در سازمان سیا و شورای امنیت ملی داشت. در سال ۲۰۰۶ جرج بوش وی را از تگزاس فراخواند و به جای دونالد رامسفلد۱۸ به پنتاگون فرستاد.

از زمانی که در کمیته نیروهای مسلح سنا حضور داشتم رابرت گیــتس را می شناختم. از آنجایی که ما وارث دو جنگ بودیم گیتس کسی بود که استمرار [در سیاستها] را تضمین می کرد. او همچنین از طرفداران حمایت از بخش توسعه و دیپلماسی و دادن نقش قوی تر و امکانات بیشتر به بخش دیپلماسی کشور برای اداره امور سیاست خارجی بود. در واشینگتن کمتر از زبان یک مقام دولتــی می‌شنوید که اصرار داشته باشد به بخش دیگری از دولت بودجه و امکانات بیشتر تخصیص داده شود. اما رابرت گیتس بعد از آنهمه سالی که ارتش بر سیاست خارجی امریکا سلطه داشت به نقشه استراتژیک نگاهی وسیع تر و دامنه دارتر داشت و معتقد بود باید موازنه بهتری بین آن سه بخشی که من از آنها به عنوان ابعاد سه گانه دفاع، دیپلماسی و توسعه یاد می کردم برقرار شود.

بهترین جایی که می شد عدم توازن را دید، بخش بودجه بود. اگر چه اعتقاد عمومی بر این است که کمک های خارجی یک چهارم بودجه فدرال را تشکیل می دهد، واقعیت این بود که از هر یک دلاری که از بودجه فدرال هزینه می شد تنها یک سنت [یعنی یک دهم] صرف توسعه و دیپلماسی می شد. رابرت گیتس در سخنرانی سال ۲۰۰۷ خود اعلام کرد:

-” بودجه سیاست خارجی در مقام مقایسه نسبت به آن میزان که صرف ارتش می شود ناچیز است.”

پی نویس:

۱۲-James Jones

13-Tom Donilon

14-Jimmy Carter

15-Warren Christopher

16-Susan Rice

17Robert Gates

18Donald Rumsfeld

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۸
احسان حاجیان خیادانی
گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۲۵
 

می خواستم نظرات خودم را در دولت پیش ببرم. اما همانطور که تاریخ نشان داده و تجربه‌های شخصی خودم به من ثابت کرده “امضای هری ترومن در اتاق بیضی کاخ سفید” بود که سرنوشت همه چیز را تعیین می‌کرد. تلاش دیگران در برابر اراده رئیس جمهور به جایی نمی‌رسید. از طرف دیگر به خاطر رقابت و مبارزه طولانی که من با باراک اوباما داشتم می دانستم که رسانه‏ها منتظرند – و شاید امیدوارند- تا نشانه‌ای از ناهماهنگی بین من و کاخ سفید پیدا کنند. من هم بر آن بودم که رسانه‏ها را از وجود چنین خبری محروم کنم.

از دیدن آدمهایی که رئیس جمهور منتخب برای تیمش انتخاب کرده بود به وجد آمده بودم. جو بایدن به عنوان معاون رئیس جمهور، کوهی از تجارب بین‌‌المللی را که در مقام ریاست کمیته روابط خارجی سنا اندوخته بود با خود آورده بود. گرم و شوخ طبع بود و با این روحیه وقتی در اتاق سیچویشن۱۰ کاخ سفید دور هم بودیم لحظات دلپذیری داشتیم. من و جو، هر هفته برای صرف یک صبحانه خصوصی با یکدیگر دیدار داشتیم. این صبحانه در محل اقامت جو بایدن واقع در اراضی مرکز رصد و کنترل دریایی امریکا۱۱ صرف می شد که اتفاقا نزدیک محل اقامت من بود. همیشه در کمال ادب تا جلوی اتومبیل به استقبال من می آمد و سپس به سمت محل صرف صبحانه هدایت می کرد. در همین جا بود که صبحانه می‌خوردیم و حرف می زدیم. در گفتگوهایمان گاه اتفاق نظر داشتیم و زمانی اختلاف نظر. اما من همیشه از گفتگوهای سرّی و صریحی که داشتیم لذت می بردم.

اتاق سیچویشن اتاقی است مهم در زیر زمین کاخ سفید واشینگتن به مساحت ۵۱۳ متر مربع که جلسات سری و اغلب اطلاعاتی دولت امریکا در آن برگزار می‌شود. مدیریت و نگهداری این اتاق با کارکنان شورای امنیت ملی امریکا است و جلسات رئیس جمهور و نشست های مشاورانش از جمله مشاور امنیت ملی، رئیس کارکنان کاخ سفید و معاون امنیت داخلی در آن برگزار می‌شود. در جلساتی که در این اتاق برگزار می گردد بحرانهای داخلی و خارجی مطرح می‌شود و ارتباط امن با اشخاصی در خارج از کاخ سفید و اغلب در خارج از امریکا از طریق تجهیزات موجود در این اتاق انجام می گیرد. اتاق سیچویشن مجهز به پیشرفته‌ترین تجهیزات ارتباطات است که رئیس جمهور از طریق آن فرماندهی خود را بر نیروهای نظامی امریکا در سراسر جهان اعمال می کند.

مرکز رصد و کنترل دریایی امریکا یکی از قدیمی ترین مراکز رهگیری دریایی و مکان یابی واحدهای دریایی متعلق به نیروی دریایی امریکا است. محل اقامت معاون رئیس جمهور امریکا در خانه ای واقع در همین مرکز است.

“راهم امانوئل” را سالها می‌شناختم. از اوایل سال ۱۹۹۲ کار را در مبارزات انتخاباتی همسرم آغاز کرد، بعد به کاخ سفید راه یافت و در نهایت به شیگاکو رفت تا برای ورود به کنگره مبارزه کند. او در مجلس نمایندگان یک ستاره در حال عروج بود و در سال ۲۰۰۶ مبارزه ای را مدیریت کرد که توانست اکثریت جدیدی از حزب دموکرات را در این مجلس به وجود بیاورد.

اما وقتی باراک اوباما به ریاست جمهوری رسید با درخواست اوباما از او برای رفتن به کاخ سفید و برعهده گرفتن مسئولیت ریاست کارکنان کاخ سفید، کار در کنگره را رها کرد. بعدها هم به شهرداری شیکاگو رسید. راهم به داشتن شخصیت نیرومند و زبان شفافش شهرت دارد. او حرف خود را بی پرده اما با ادب کامل بیان می کند. در دوران سخت مبارزات مقدماتی ریاست جمهوری، راهم در قبال من و اوباما موضعی میانه داشت. علت این بود که هم با من روابط خوبی داشت و هم با سناتور اوبامای آنروز٫ یک بار در مصاحبه با روزنامه “شیکاگو تریبیون” گفته بود:

“من زیر میز قایم شده ام.”

حالا که من و اوباما در کنار هم قرار گرفته بودیم، راهم تبدیل به بخشی از چسبی شده بود که این تیم را به هم می چسباند. او گوش شنوای خود را دوستانه در اختیار من قرار داده و درِ اتاقش را در بال غربی به روی من بازگذاشته بود. اغلب با هم دیدار و گفتگو داشتیم.

پی نویس:

۱۰-Situation Room

(11-The United States Naval Observatory (USNO

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۷
احسان حاجیان خیادانی
گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۲۴
 

اما باید دیپلماسی خوبی را هم در داخل دولت بخصوص در فرآیند سیاست گذاری در کاخ سفید وکنگره به اجرا می گذاشتم. در داخل وزارتخانه هم کارهای زیادی وجود داشت که باید اجرا می شد؛ از حداکثر بهره بردن از افراد با استعداد گرفته تا بالابردن روحیه‏ها، کارایی‏ها و ایجاد ظرفیتهایی برای مقابله با چالشهای جدید.

یکی از وزیران امور خارجه قبلی به من زنگ زد و توصیه هایی کرد:

“تلاش نکن همه کارها را با هم و یکجا انجام بدهی.”

این توصیه را از کارکشته‏های وزارت امور خارجه هم شنیده بودم:

“شما می توانید سیاستها را تثبیت کنید، شما می‌توانید نظام اداری را اصلاح کنید، اما نمی توانید هر دو کار را با هم انجام دهید.”

یکی از توصیه‏های دیگری که بارها به من شد این بود که:

“چند مساله مهم را انتخاب کن و روی آنها کارکن.”

هیچکدام از این توصیه‏ها با دورنمای بین المللی پیچیده‏ای که جلوی ما قرار داشت سازگار نبود. شاید زمانی وجود داشته که وزیر امور خارجه می توانسته روی چند موضوع مهم تمرکز داشته باشد و اجازه دهد بقیه امور وزارتخانه و جهان را معاونان و کارمندانش اداره کنند. اما از آن روزها دیگر خبری نبود. ما خیلی زود یاد گرفتیم که اگر یک منطقه یا یک تهدید را به حال خود رها کنیم پیامدهای دردناکی بر جای خواهد ماند. (این اتفاق، درست همان بود که در سال ۱۹۸۹ بعد از خروج نیروهای اتحاد شوروی از افغانستان رخ داد.) من باید به همه امور توجه می کردم.

در سالهای بعد از یازدهم سپتامبر سیاست خارجی امریکا به طرز قابل درکی بر بزرگترین تهدید تمرکز یافت. از آن به بعد باید مراقب می بودیم و هشیاری خود را از دست نمی دادیم. اما به نظر من برای کسب بزرگترین فرصتها بخصوص در منطقه آسیا و اقیانوسیه باید بیشتر کار می کردیم.

می خواستم به رتق و فتق چالشهای در حال ظهوری که به توجه بسیار زیاد و رهیافتهای خلاقانه نیاز داشتند بپردازم. چند نمونه از این چالشها عبارت بودند از:

چگونگی مدیریت رقابت بر سر منابع زیر دریایی از قطب شمال گرفته تا منطقه اقیانوس آرام، ایستادن در برابر شرکتهای بزرگ متعلق به دولت که ماجراجویی‏های اقتصادی می‌کردند، و ارتباط با جوانان سراسر جهان از طریق قابلیتهای رسانه‏های مجازی.

می دانستم در حوزه سیاست خارجی سنت گرایانی هستند که سوال خواهند کرد آیا درست است وزیر امور خارجه، وقتش را صرف فکر کردن در مورد تاثیر تویتر۸ یا برنامه ریزی در مورد کارآفرینان زن، یا طرفداری از بازرگانان امریکایی که در خارج از کشور فعالیت می کنند بنماید. اما من همه این امور را بخشی از وظایف یک دیپلمات قرن بیست و یکمی می دانستم.

اعضای جدید انتخاب شده تیم امنیت ملی در دولت اوباما روز ۱۵ دسامبر در شیکاگو تشکیل جلسه دادند. از دو هفته قبل تا این تاریخ یعنی از زمان اعلام انتخاب شدن من به وزارت امور خارجه این اولین دیدار از این دست بود. خیلی سریع به دل مشغولیهای سیاسی که فکر می‌کردم با آنها روبرو هستیم مانند وضعیت جنگ در عراق و افغانستان و دورنمای صلح در خاورمیانه صحبت کردیم. بعد مفصلا در مورد مساله‌ای که فکر می‌کردیم حل آن دشوار است گفتگو کردیم. این مساله وعده ای بود که رئیس جمهور منتخب برای تعطیل کردن زندان خلیج گوانتانامو۹ در کوبا داده بود. همانطور که می دانید این زندان سالها بعد از آغاز ریاست جمهوری اوباما هنوز هم دایر است.

من با انگاره های خودم در مورد رهبری امریکا و سیاست خارجی این کشور وارد دولت اوباما شدم. در مورد کار گروهی در دولت هم که مورد انتظار هر رئیس جمهوری از شورای امنیت ملی اش است نظرات خودم را داشتم.

پی نویس:

۸-Twitter

9-Guanta namo

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۷
احسان حاجیان خیادانی
گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۲۳
 

*فصل دوم

“فاگی باتوم”

قدرت هوشمند

اولین وزیر امور خارجه ای که من دیده بوم دین آچسن۱ بود. او در آغاز جنگ سرد در دولت هری ترومن۲ خدمت کرد و نمونه ای مجسم از یک دیپلمات مکتب قدیم بود. آنروز من یک دانشجو بودم که قصد داشتم اولین سخنرانی عمومی خود را در دوران جوانی ایراد کنم. بهار سال ۱۹۶۹ بود. الدی آچسن۳ نوه همین آقای آچسن وزیر که دوست و همکلاس من در کالج ولسلی۴ هم بود تصمیم گرفته بود کلاس ما در جشن فارغ التحصیلی سخنگویی داشته باشد. وقتی رئیس دانشکده این پیشنهاد را پذیرفت نوبت به انتخاب سخنگو رسید که همکلاسی هایم از من خواستند این وظیفه را بر عهده بگیرم، سخنرانی کنم و در این سخنرانی از دردسرهای چهار سال حضورمان در ولسلی صحبت نمایم و به آینده نامعلومی که داشتیم اشاره کنم.

شب قبل از برگزاری مراسم فارغ التحصیلی در حالی که هنوز نوشتن متن سخنرانی به پایان نرسیده بود به خانه الدی رفتم. آنجا با خانواده الدی هم روبروشدم. الدی مرا به پدر بزرگش معرفی کرد و از من به عنوان “دختری که قرار است فردا صحبت کند” نام برد. وزیر ۷۶ ساله پیشین امور خارجه، تازه نوشتن خاطراتش را با عنوان “حاضر در آفرینش” به پایان برده بود، همان کتابی که سال بعد از آن جایزه پولیتزر۵ را برد. دین آچسن لبخندی زد و با من دست داد. بعد گفت:

“چشم به راه خواهم بود تا فردا سخنرانی تو را بشنوم.” در کمال وحشت به خوابگاه برگشتم تا آنشب را هم بیدار بمانم و نوشتن سخنرانی ام را تمام کنم.

آنشب هرگز فکر نمی کردم که ۴۰ سال بعد در جای دین آچسن در وزارت امور خارجه امریکا بر صندلی وزارت خواهم نشست. وزارت خارجه در اصطلاح واشینگتن نشین ها به نام محله ای که وزارت امور خارجه در آن واقع است به “فاگی باتوم۶″ شهرت دارد. در نوجوانی آرزو داشتم فضانورد شوم. آنروز فضانورد شدن من ممکن تر به نظر می رسید تا وزیر امور خارجه شدنم. از روزی که به وزارت امور خارجه پا گذاشتم به یاد آن پیرمرد مونقره ای افتادم که آنشب در ولسلی دیده بودم. دین آچسن پشت آن ظاهر رسمی، دیپلماتی بود با ذهنی فعال و پر انگاره. او وقتی احساس می کرد به نفع کشورش و به صلاح رئیس جمهورش است، حتی پروتکل ها را هم می شکست.

رهبری امریکا در جهان مانند یک مسابقه دو امدادی است. یک وزیر، یک رئیس جمهور و یک نسل همگی ایستاده اند تا هر یک قسمتی از مسیر مسابقه را بدوند و در پایان چوبی را که در دست دارند به نفر بعدی بدهند تا او بقیه راه را بدود. درست همان طور که من از اقدامات وزیران قبل از خود درس گرفتم، خودم نیز دست به ابتکاراتی زدم که وقتی نوبت را به جان کری۷ دادم آن اقدامات و ابتکارات بعد از من هنوز در وزارت امور خارجه امریکا تاثیر گذار است.

با ورود به وزارت امور خارجه دریافتم که وزیر باید سه کار را به طور همزمان انجام دهد:

دیپلمات ارشد کشور باشد، مشاور اصلی رئیس جمهور در سیاست خارجی باشد و رئیس امور اجرایی یک وزارتخانه گل و گشاد هم باشد. بنا براین از همان ابتدا باید وقت و نیروی خود را در بین این سه مسئولیت تقسیم می کردم و تعادلی در کارهایم به خصوص در فرآیند سیاست گذاری ها در کاخ سفید و کنگره ایجاد می کردم. باید هم دیپلماسی عمومی و هم دیپلماسی خصوصی را هدایت می کردم تا اتحادهای موجود را حفظ و مشارکت های جدیدی را جلب کنم.

پی نویس:

۱-Dean Acheson

2-Harry Truman

3-Eldie Acheson

4-Wellesley

5-Pulitzer Prize

6-Foggy Bottom

7-John Kerry

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۶
احسان حاجیان خیادانی
گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۲۲
 

من به عنوان کسی که در کاخ سفید زندگی کرده بودم می دانستم دادن این دو قول چقدر اهمیت دارد. تاریخ بارها نشان داده که کاخ سفید، وزارت امور خارجه را زود فراموش می کند که معمولا نتایج منفی هم به بار می آورد. اما رئیس جمهور منتخب اطمینان داد که این بار وضع فرق خواهد کرد:

«من مایلم اطمینان حاصل کنم که تو موفق باشی.»

باراک ادامه داد که می داند سیاست خارجی ما بدون اشتباه و بالا و پایین نخواهد بود. اما هر دو ما تلاش خواهیم کرد بهترین تصمیم ممکن را برای کشورمان بگیریم. هنوز روابط نزدیکی که بعدا پیدا کردیم تکوین نیافته بود. اما این جمله او مرا تحت تاثیر قرار داد که گفت:

« برخلاف خبرها من فکر می کنم که ما دوستان خوبی خواهیم شد».

این اظهار نظر باراک اوباما در تمامی سالهای بعد در گوش من طنین داشت.

رئیس جمهور به طور کامل به عهدی که بسته بود وفادار ماند. اجازه داد آزادانه همکارانم را انتخاب کنم، مرا به عنوان مشاور اصلی خود در سیاست خارجی پذیرفت و در مورد تصمیمات مهمی که روی میز داشت به مشاوره هایی که به او می دادم اتکا کرد، اغلب در جلسات هم تاکید می‌کرد که ما می توانیم آزادانه نظرمان را بیان کنیم. هر وقت در سفر نبودیم، دست کم هفته ای یکبار دو به دو می نشستیم و صحبت می کردیم. در جلسات کابینه، شورای امنیت ملی، و ملاقات های دوجانبه با رهبران خارجی که از امریکا دیدن می کردند حضور داشتم. اینها جلساتی بود که رئیس جمهور هم در آن حضور داشت. علاوه بر این در جلسات مشترک با وزیر دفاع و مشاور امنیت ملی هم که در کاخ سفید برگزار می شد حضور داشتم. اگر همه این برنامه ها را تجمیع کنیم، به جز برنامه‏های پروپیمان مسافرت که داشتم، در طول چهار سال وزارتم بیش از ۷۰۰ بار در کاخ سفید حضور یافتم. بعد از آنکه انتخابات را باختم هرگز فکر نمی کردم این همه حضور در کاخ سفید داشته باشم.

در سالهای بعد همیشه با رئیس جمهور و اعضای دیگر تیمش توافق نظر نداشتم. در همین کتاب در مورد برخی از این اختلاف نظرها خواهم نوشت. بخش دیگری از موارد را نخواهم نوشت. اطلاعات مربوط به آن اختلاف نظرها به احترام رازداری که باید بین رئیس جمهور و وزیر امور خارجه اش باشد بخصوص زمانی که رئیس جمهور هنوز در کاخ سفید مصدر امور است سرّی باقی خواهد ماند.

اما من و رئیس جمهور روابط حرفه ای بسیار قوی ایجاد کردیم و بارها به مرز همان دوستی که او پیش بینی کرده بود رسیدیم. من از این نزدیکی روابط بسیار خوشحال بودم. خیلی از زمان ورودم به کابینه نگذشته بود که در یک بعدازظهر ماه آوریل رئیس جمهور پیشنهاد کرد یکی از جلسه های هفتگی را خارج از اتاق بیضی و پشت میز پیک نیک در نزدیکی زمین بازی مالیا و ساشا برگزار کنیم. این پیشنهاد برای من خیلی خوشایند بود. رسانه‏ها از این تصمیم به عنوان «نشست راهبردی میز پیک نیک» یاد کردند. اما به نظر من در این جلسه «دو نفر گفتگوی خوبی انجام می دادند.»

روز دوشنبه اول دسامبر رئیس جمهور منتخب مرا به عنوان شصت و هفتمین وزیر امور خارجه ایالات متحده معرفی کرد. همانطور که در کنار او ایستاده بودم هرچه را به طور خصوصی گفته بود علنی هم گفت:

«انتخاب هیلاری برای دوست و دشمن نشانه ای از جدیت من در تعهدی است که نسبت به بازسازی دیپلماسی امریکا دارم.»

ماه بعد یعنی روز ۲۰ ژانویه ۲۰۰۹ در یک روز سرد در کنار همسرم بیل شاهد ادای سوگند باراک اوباما به عنوان رئیس جمهور امریکا بودیم. رقابت ما که زمانی بسیار شدید بود تمام شده بود. حالا ما شریک و همکار هم بودیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۶
احسان حاجیان خیادانی
گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۲۱
 

رئیس جمهور منتخب در عین زیرکی بحث را از پذیرفتن کاری که به من پیشنهاد شده بود به خود کار کشاند. در مورد جنگ افغانستان و عراق، چالش هایی که با ایران و کره شمالی وجود دارد و اینکه امریکا چگونه می تواند سریع و مطمئن از بحران رکود اقتصادی خارج شود صحبت کردیم.

چقدر خوب بود که بعد از حدود یک سال سر شاخ شدن با یکدیگر زیر نور شدید و داغ نورافکنهای استودیوهای تلویزیونی حالا در یک مکالمه خصوصی راحت در مورد این موضوعات با هم تبادل نظر می کردیم. این مکالمه در آن زمان بسیار مهم تر از آن بود که به نظر می رسید. ما مشغول تهیه زیربنای یک دستور کار مشترک بودیم که سیاست خارجی امریکا را برای سالهای آینده هدایت می کرد.

جواب من هنوز منفی بود. رئیس جمهور منتخب از پذیرفتن جواب منفی من سر باز می زد. به من گفت:

«می خواهم به جواب مثبت برسیم. تو برای این شغل بهترین فرد هستی.»

از پذیرفتن جواب منفی من خودداری می کرد و این اقدام او مرا تحت تاثیر قرار داد.

گوشی را گذاشتم اما آن شب تا صبح بیدار ماندم. اگر من برنده شده بودم و به باراک اوباما پیشنهاد می کردم مسئولیت وزارت امور خارجه را بپذیرد انتظار چه جوابی را از او داشتم؟ البته که انتظار داشتم به درخواست من جواب مثبت بدهد. انتظار داشتم خیلی سریع جواب مثبت بدهد تا برویم و به بقیه کارها برسیم. انتظار داشتم با استعداد ترین کارمندان دولت دور هم جمع شوند تا برای منافع کشور سخت کار کنند.

هر چه بیشتر به این موضوع فکر می کردم بیشتر به درست بودن فکر و پیشنهاد رئیس جمهور منتخب واقف می شدم. کشور، هم در داخل و هم در خارج گرفتار دردسر و مشکل بود. او به وزیر امور خارجه ای نیاز داشت که بتواند خیلی سریع وارد میدان جهانی شده و به ترمیم آسیب هایی بپردازد که به کشور وارد شده و به ما به ارث رسیده بود.

در نهایت به یک نتیجه رسیدم: وقتی رئیس جمهور تو از تو می خواهد کاری را انجام بدهی باید به او جواب مثبت بدهی. هرچقدر که به کارم در سنا عشق می ورزیدم و اعتقاد داشتم که در سنا بیشتر به کشور خدمت می کنم، این رئیس جمهور بود که مرا در وزارت امور خارجه می خواست. پدر من زمان جنگ جهانی دوم در نیروی دریایی [ایالات متحده امریکا] خدمت کرده بود.

او جوانان را آموزش می داد که یاد بگیرند چطور در اقیانوس آرام بجنگند. اگر چه گاهی در مورد تصمیماتی که رئیس جمهورهای مختلف در واشینگتن می گرفتند غرولند می کرد اما هم او و هم مادرم احساس خدمت و وظیفه را در من نهادینه کردند. اعتقادات متدیستی ۶۶ خانوادگی من هم به تعمیق این باور کمک کرد:

«هرکار خوبی که از دستت بر می آید، در هر زمان ممکن و به هر کسی که بتوانی انجام بده.»

احساس خدمت در سال ۲۰۰۰ درست در همان زمان که اولین مبارزات انتخاباتی خودم را برای راه یافتن به سنا شروع کردم به من کمک کرد. این بار هم همین احساس به من کمک کرد تا تصمیم دشواری بگیرم و آن اینکه سنا را ترک گویم و مسئولیت وزارت امور خارجه را بپذیرم.

صبح که شد من هم تصمیم خودم را گرفته بودم. درخواست کردم یک بار دیگر با رئیس جمهور منتخب صحبت کنم. از تماس من خوشحال شد. قول داد که مستقیما به او دسترسی خواهم داشت و هر وقت لازم بود می توانم به طور خصوصی او را ببینم. اجازه داد همکارانم را هم خودم انتخاب کنم، البته پیشنهاداتی هم داشت.

پی نویس:

۶۶-Methodist Faith

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۵
احسان حاجیان خیادانی
گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ – ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۲۰
 

در رسانه ها مطالب زیادی در مورد تضاد منافع آتی من و همسرم نوشته شده بود و این که اگر من وزارت امور خارجه را تحویل بگیرم، با بیل که کارهای انسان دوستانه انجام می دهد دچار تضاد منافع خواهیم شد. وقتی تیم انتقال ریاست جمهوری کمک‌های مالی بنیاد کلینتون را بررسی کرد و وقتی بیل موافقت کرد نام همه کمک کنندگان را فاش کند این مساله هم سریعا روی سرویس‌های خبری مخابره شد. بیل مجبور شده بود دارایی‌های خارجی بنیاد جهانی کلینتون را هم اعلام کند تا از بروز هرگونه تضادی جلوگیری نماید. بیل به من اطمینان داد:

“تو به عنوان وزیر امور خارجه کارهای خوب زیادی انجام خواهی داد. کارهای خوب تو آنقدر خواهد بود که در مقابل کارهایی که من از آن انصراف می دهم بیشتر و با ارزش تر باشد”.

در تمامی این فرآیند و در طول چهار سال بعد از آن بیل مثل دهه‌های متمادی قبل از آن حامی مهم من بود. از من می خواست به جای توجه به عناوین و سر خط ها به محتوا‏ها بیندیشم و تجربه ها را هم چاشنی کار کنم.

از توصیه ها و نصیحت های چند نفر از دوستان معتمدم هم استفاده کردم. سناتور دایان فینشتاین، سناتور باربارا میکولسکی۶۱ ، سناتور دیگر نیویورک چاک شومر۶۲ و الن توشر۶۳ عضو کنگره جزو کسانی بودند که مرا تشویق به پذیرفتن این مسئولیت کردند. عده ای معتقدند که من و چاک خیلی با هم فرق داریم و رقیب هم هستیم در حالی که حقیقت این است که من او با هم یک تیم توانمند را تشکیل می‌دهیم. من همیشه به انگیزه‌های او احترام گذاشته ام. هری رید۶۴ رهبر اکثریت سنا با سخنی که به من گفت مرا شگفت زده کرد. او به من گفت رئیس جمهور منتخب اوایل پاییز یعنی در زمان توقفش در لاس وگاس در جریان مبارزات انتخاباتی نظر او را در مورد دعوت از من به همکاری جویا شده است. رهبر اکثریت سنا هم در پاسخ گفته بود که دلش نمی خواهد مرا به عنوان سناتور از صحنه سنا از دست بدهد اما دلیلی نمی بیند که من [هیلاری کلینتون] پیشنهاد رئیس جمهور را رد کنم.

بدین ترتیب مشاوره ها و گفتگوهای من ادامه یافت. در نتیجه یک لحظه مصمم میشدم که پیشنهاد را بپذیرم و لحظه ای دیگر به فکر رد کردن آن و بازگشت به سنا می افتادم. بالاخره متوجه شدم که همه این اظهار نظرها مرا به نقطه ای رسانده که دادن پاسخ منفی به رئیس جمهور منتخب برایم دشوار شده است. کارمندانم خبر دادند که تولد جو بایدن است. دو روز قبل از روز تولدش به او زنگ زدم. از فرصت استفاده کردم تا نظر او را هم جویا شوم. هر وقت هم که می خواستم به رئیس جمهور منتخب زنگ بزنم و جواب منفی خودم را اعلام کنم “راهم امانوئل”۶۵ رئیس جدید کارکنان کاخ سفید چنین وانمود می کرد که اوباما در دسترس نیست.

بالاخره در روز ۲۰ نوامبر فرصت دست داد تا تلفنی چند ساعتی با رئیس جمهور منتخب صحبت کنم. نگرانی‌های مرا درک کرد، به سوالات من پاسخ داد و از همکاری که با هم خواهیم داشت اظهار شوق کرد. گفتم اگر چه کارهای خیریه بیل و بدهی مالی که در نتیجه مبارزات انتخاباتی روی دوشم مانده اذیتم می کنند، هنوز نمی دانم کار کردنم در سنا بیشتر مفید است یا بودنم در کابینه. راستش را بخواهید بعد از آن مبارزات سخت علاقه داشتم برنامه ای آرام و کاری راحت داشته باشم. همه چیز را گفتم و او با حوصله همه را گوش داد. بعد به من اطمینان داد که همه نگرانی های من برطرف خواهد شد.

پی نویس:

۶۱-Barbara Mikulski

62-Chuck Schumer

63-Ellen Tauscher

64-Harry Reid

65-Rahm Emanuel

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۴
احسان حاجیان خیادانی
گزینه‌های دشوار
هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا ۲۰۰۹ - ۲۰۱۳/مترجم: علی اکبر عبدالرشیدی - ۱۹
 

باید توفان ناشی از دو جنگ را فرونشاند، تهدیدهایی را که در برابر امریکا به وجود آمده بود خنثی کرد و فرصتهای تازه ای را که به وجود آمده مغتنم شمرد. اما در عین حال علاقمند بودم شغل هایی را که در داخل از دست رفته دوباره ایجاد کنم، نظام بهداشت و درمان فشل شده را دوباره سر پا بیاورم و فرصتهای بیشتری را برای طبقه کارمند امریکایی ایجاد کنم. مردم در حال تحمل مشقات و آسیبهای زیادی بودند و به قهرمانی نیاز داشتند که برخیزد و به نمایندگی از طرف آنها وارد صحنه کارزار شود. همه این کارها و کارهای بیشتری در سنا در انتظار من بود. از طرف دیگر دیپلماتهای کارکشته ای بودند که به نظر من برای تصدی پست وزارت امور خارجه گزینه های بسیار مناسبی بودند.

به باراک اوباما گفتم:

«ریچارد هولبروک۵۷ چطوره؟ یا جرج میچل۵۸؟»

اما با این حرفها نمی شد نظر رئیس جمهور را عوض کرد. تنها راهی که برایم باقی ماند این بود که از او فرصت فکر کردن بخواهم. در مسیر بازگشت به نیویورک تمامی ذهنم روی این پیشنهاد متمرکز بود و این که چه باید بکنم.

هنوز به نیویورک نرسیده بودم که رسانه ها حدس و گمان را آغاز کرده بودند. دو روز بعد عنوان اصلی روزنامه نیویورک تایمز این بود:

« مذاکرات اوباما با کلینتون درگوشی ها را شدت بخشیده است.»

این روزنامه نوشته بود انتخاب شدن من از سوی باراک اوباما برای پست دیپلمات ارشد پایان شگفت آور درام پر هیجان «اوباما- کلینتون» در مبارزات انتخاباتی اوباما خواهد بود. من به احترام رئیس جمهور منتخب حتی حاضر نشدم به وجود چنین پیشنهادی اعتراف کنم.

قول داده بودم به این پیشنهاد فکر کنم و چنین هم کردم. طی یک هفته آینده با اعضای خانواده، دوستان و همقطاران صحبت و مشورت کردم. بیل و چلسی شنوندگان با حوصله این گفتگوها بودند و از من می خواستند با دقت همه جوانب این پیشنهاد را بسنجم. دوستانم به دو دسته تقسیم شده بودند. عده ای خوش بین و عده ای بدبین بودند. من باید به چیزهای زیادی فکر می کردم و چند روزی هم بیشتر فرصت نداشتم تا تصمیم خودم را بگیرم. پست وزارت امور خارجه ایالات متحده امریکا شغل وسوسه انگیزی بود و من اطمینان داشتم به خوبی از عهده آن بر می آیم. سالها چه به عنوان بانوی اول و چه به عنوان سناتور گرفتار موضوعاتی بودم که امریکا در خارج با آن روبرو بود. همان موقع هم با بسیاری از رهبران از آنگلا مرکل۵۹ در آلمان گرفته تا حامد کرزای در افغانستان رابطه داشتم.

جان پودستا۶۰ دوست با ارزش من است. او یکی از روسای کمیته ای بود که باید کار انتقال ریاست جمهوری به اوباما را به سرانجام می رساند. در زمان ریاست جمهوری همسرم، رئیس کارکنان کاخ سفید بود. روز ۱۶ نوامبر زنگ زد و خواستار مذاکره در مورد چند مساله با من شد. در حین مذاکرات تاکید کرد که رئیس جمهور منتخب تا چه حد علاقمند است که من پیشنهاد او را بپذیرم. در مورد بعضی نگرانی های عملی صحبت کردیم. یکی از این موضوعات این بود که من در صورت پذیرفتن این مسئولیت چگونه بدهی شش میلیون دلاری خودم را بابت هزینه های مبارزات انتخاباتی بپردازم. در نتیجه این نگرانی باید از صحنه سیاست های متعصبانه دور بمانم. از طرفی نمی خواستم ذره ای مزاحم کارهای بیل باشم که از طرف بنیاد کلینتون به این سو و آنسوی جهان می رفت و برای نجات جان انسانها تلاش می کرد.

پی نویس:

۵۷-Richard Holbrooke

58-George Mitchell

59-Angela Merkel

60-John Podesta

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۸:۳۴
احسان حاجیان خیادانی